پرواز در خلاء

با اجازه شما ميخوام بحثي رو شروع کنم که خيلي از جوان ها و بعضا نوجوونهامون باهاش درگيرن.
من نميدونم چرا هر وقت رابطه اي بين دختر و پسر ها ايجاد ميشه بدون شناخت کافي به علاقه و بعد
به قول خودشون به عشق ختم ميشه!! بازم ميگم نميخوام همه رو متهم کنم اما به اون عده اي که مورد
خطاب من هستند ميگم شما چه تعريفي از اين رابطتون داريد؟ آيا ميتونيد به من يا به خودتون قول بديد
که ميتونيد اين علاقه رو حفظ کنيد؟ با کدوم عهد، لابد ميگيد تعهد قلبي ،اما من ميگم شما که بي گدار به
آب زديد اين تعهد شما ،تعهد کشکيه! چون خيليا رو ديدم و ميشناسم که تعهدشون به کشک بود!!.
بله وقتي که تحکيم دهنده علاقه اونا حرف هايي هستش که از روي احساس زده ميشه، موقعي که با
گوش کردن به موزيک ،افکارشون رو به دست خيال ميدن و راه تفکر رو ميبندن و راه احساس رو
باز ميکنن،با اين احوال درواقع اونا عاشق بالقوه هستن.
جالبه موقعي که دختر يا پسري دچار شکست عشقي ميشه هميشه دوست داره عوامل خارجي رو مقصر
بدونه در حالي که مقصر ترين افراد خودش هست چرا که {خود کرده را تدبير نيست}.
کي ميگه آخر راه عشق رسيدن به معشوقه؟
کي ميگه اگه به معشوق نرسيم شکست خورديم؟
از نظر من چيزي که باعث زيبايي عشق هست مسير رسيدن به معشوقه نه خود رسيدن.
باور کنيد همين که شما در خودتون حسي رو نسبت به کسي يا چيزي پيدا کنيد که لحظه اي فکر نبودش باعث
آزارتون بشه همين حس تا حدودي از نظر من جلوه اي از عشقه.
اون کسايي که اسم خودشون رو عاشق ميذارن ،محو جلوه هاي ظاهري ميشن و خيلي زود کسي رو که
بهشون دل داده رو به فراموشي ميسپرن! موافقيد که از اين آدم ها کم نيستن پس چرا در انتخاب کسي که
ميخواد علاقمون رو يدک بکشه سخت پسند نباشيم؟!!
خواهشا منو از نظرات خودتون بي نصيب نذاريد، حتي شما دوست عزيز!
برداشتي آزاد از: mOoN sHaDoW
welcome